قدمن برای رسیدن به خانهی دوستش از کنار خیابان میگذشت. دستش را در جیبش برد و شکلاتهایی را که در آخرین لحظه از روی میز خانهی عمویش برداشته بود درآورد. یکی را انتخاب کرد و بقیه را به جیبش برگرداند. میخواست اول عیدی سری هم به آرش بزند و قبل از اینکه خانوادهی آنها برای تعطیلات به مشهد بروند او را ببیند. یکی از شکلاتها را هم برای آرش کنار گذاشته بود. از آخرین باری که همدیگر را دیده بودند کمی بینشان شکراب شده بود. دعوایشان سرِ دوچرخهی جدید آرش بود که مادر آرش گفته بود آن را به کسی ندهد. دلش میخواست فقط یک دور جلوی خانهی آرش سوار آن دوچرخه شود؛ اما آرش قبول نکرده بود. یواش یواش به درِ ورودی شهرک نزدیک میشد. خانوادهی آرش در این شهرک زندگی میکردند؛ در شهرک گاز سرخس.
ادامه مطلب
درباره این سایت